در تاریخ مواردی هست که شباهت های آن ها افراد را به فکر فرو می برد، و قابل تأمّل است. یکی از این موارد تشابهاتی است که در داستان حضرت موسی (ع) و حضرت یوسف (ع) وجود دارد، که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره می شود.
داستان حضرت موسی (ع)
- حضرت موسی به دلیل ظلم فرعون و کشتن فرزندان ذکور در آب انداخته شد.[1]
- حضرت موسی توسط همسر فرعون که مخالف طاغوت بود، نجات یافت.[2]
- حضرت موسی توسط خداوند به دامان مادرش برگشت [3]
- حضرت موسی به حکومت رسید.
داستان حضرت یوسف (ع)
- حضرت یوسف به دلیل حسد و ظلم برادرانش در چاه انداخته شد.[4]
- حضرت یوسف توسط عزیز مصر که مخالف طاغوت بود، نجات یافت.[5]
- حضرت یوسف توسط خداوند به سوی پدرش برگشت[6]
- حضرت یوسف به حکومت مصر رسید.[7]
جدول مقایسه ای: حضرت موسی و حضرت یوسف
حضرت موسی |
حضرت یوسف |
دور شدن از مادر |
دور شدن از پدر |
به دلیل ظلم فرعون |
به دلیل حسادت و ظلم برادران |
گرفتن او از آب |
گرفتن او از چاه |
عامل نجات: همسر فرعون (مخالف طاغوت) |
عامل نجات: عزیر مصر (مخالف طاغوت) |
ذکر ناجی: عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً |
ذکر ناجی: عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً |
برگشت به مادر |
برگشت به پدر |
رسیدن به حکومت |
رسیدن به حکومت |
[1] إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فىِ الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائفَةً مِّنهُْمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْىِ نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (القصص: 4) ترجمه: فرعون در زمين برترىجويى كرد، و اهل آن را به گروههاى مختلفى تقسيم نمود گروهى را به ضعف و ناتوانى مىكشاند، پسرانشان را سر مىبريد و زنانشان را (براى كنيزى و خدمت) زنده نگه مىداشت او به يقين از مفسدان بود!
[2] وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (القصص : 9) ترجمه: همسر فرعون (چون ديد آنها قصد كشتن كودك را دارند) گفت: «نور چشم من و توست! او را نكشيد شايد براى ما مفيد باشد، يا او را بعنوان پسر خود برگزينيم!» و آنها نمىفهميدند (كه دشمن اصلى خود را در آغوش خويش مىپرورانند)!
[3] فَرَدَدْنَاهُ إِلىَ أُمِّهِ كىَْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (القصص: 13) ترجمه: ما او را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود و غمگين نباشد و بداند كه وعده الهى حق است ولى بيشتر آنان نمىدانند! (13)
[4] إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِينَا مِنَّا وَ نحَْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ(8) اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يخَْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ (یوسف: 9) ترجمه: هنگامى كه (برادران) گفتند: «يوسف و برادرش [بنيامين] نزد پدر، از ما محبوبترند در حالى كه ما گروه نيرومندى هستيم! مسلّماً پدر ما، در گمراهى آشكارى است! (8) يوسف را بكشيد يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد تا توجه پدر، فقط به شما باشد و بعد از آن، (از گناه خود توبه مىكنيد و) افراد صالحى خواهيد بود! (9)
[5] وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (يوسف : 21) ترجمه: و آن كس كه او را از سرزمين مصر خريد [عزيز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار، شايد براى ما سودمند باشد و يا او را بعنوان فرزند انتخاب كنيم!» و اينچنين يوسف را در آن سرزمين متمكّن ساختيم! (ما اين كار را كرديم، تا او را بزرگ داريم و) از علم تعبير خواب به او بياموزيم خداوند بر كار خود پيروز است، ولى بيشتر مردم نمىدانند! (21)
[6] … وَ قَالَ يَأَبَتِ هَاذَا تَأْوِيلُ رُءْيَاىَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبىِّ حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بىِ إِذْ أَخْرَجَنىِ مِنَ السِّجْنِ وَ جَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنىِ وَ بَينَْ إِخْوَتىِ إِنَّ رَبىِّ لَطِيفٌ لِّمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الحَْكِيمُ (یوسف: 100) ترجمه: … و گفت: «پدر! اين تعبير خوابى است كه قبلًا ديدم پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نيكى كرد هنگامى كه مرا از زندان بيرون آورد، و شما را از آن بيابان (به اينجا) آورد بعد از آنكه شيطان، ميان من و برادرانم فساد كرد. پروردگارم نسبت به آنچه مىخواهد (و شايسته مىداند،) صاحب لطف است چرا كه او دانا و حكيم است! (100)
[7] رَبِّ قَدْ ءَاتَيْتَنىِ مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنىِ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنتَ وَلىِِّ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ تَوَفَّنىِ مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنىِ بِالصَّالِحِينَ (یوسف: 101) ترجمه: پروردگارا! بخشى (عظيم) از حكومت به من بخشيدى، و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساختى! اى آفريننده آسمانها و زمين! تو ولىّ و سرپرست من در دنيا و آخرت هستى، مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق فرما!» (101)
بسیار جالب، البته موسی علیه السلام به حکومت نرسید بلکه نوادگانش صاحب حکومت شدند.
سلام
مطلبی درباره حکومت حضرت موسی (ع) در فصلنامه علمي ـ تخصصي تاريخ در آينه پژوهش؛ متعلق به مــؤسســه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، به آدرس زیر آمده که معتقد است حضرت موسی (ع) حکومت کرده اند و بلکه تمدنی را بنا نموده است.
عنوان مقاله: «تمدنسازي انبياي ابراهيمي؛ فتنهها و راهكارها (مطالعه موردي: حضرت موسي(ع))»
http://tarikh.nashriyat.ir/node/629
و نیز مطلبی در سایت حوزه علمیه به شرح زیر:
عنوان مقاله: «مردمسالاری دینی از دیدگاه شهید مطهری»
http://www.hawzah.net/fa/article/articleview/88539
البته اینجا علما باید نظر دهند. بنده معذورم.
Reading posts like this make surfing such a pleasure
So much info in so few words. Tosloty could learn a lot.