دوشنبه 16 مهر 1403

بی‌تدبیری به زبان ساده – داستانی واقعی از یک سفر فرضی

به نقل از جامعه خبری تحلیل الف

علی ماهرالنقش،   3980616165

———————————————————–

يَا مُدَبِّرَ الْأُمُورِ

 

اجازه دهید به‌جای صحبت‌های خسته‌کننده تئوریک درباره بی‌تدبیری، شما را با یک مصداق بارز و عینیِ بی‌تدبیری آشنا کنم. سفری داشتم به یکی از کشورها و در آنجا با اوضاع عجیب و غریبی برخورد کردم که اگر بخواهم در یک جمله درباره آن بگویم چنین است: مدیرانی پر ادعا و کم‌عمل در حوزه تدبیر امور داخلی!

 

البته همین اول بگویم با توجه به تخصص و تجربه‌ام، تمرکز نگاهم بر موضوع تدبیر، برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری و این‌جور مقوله‌ها بود و به سایر موضوعات نگاه عمیق نداشتم، و الا داستانمان طولانی‌تر می‌شد.

 

در بخش اول سفر به سندی برخوردم که اهالی می‌گفتند بعد از قانون اساسی، مهم‌ترین سند در کشور همین سند چشم‌انداز است. تورقی بر سندشان انداختم، دیدم همه خوبی‌های عالم در این متن نوشته شده است؛ آن‌ها می‌خواستند ظرف بیست سال در همه چیز اول شوند! آن‌هم با همه محدودیت‌های مدیریتی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و …؛ شاید باید اسم آن سند را «سند آرزوها» می‌گذاشتند.

 

در اینجا از همراهم که «احمد» نام داشت و اهل همان کشور بود و مطالب را برایم ترجمه می‌کرد پرسیدم این سند مهم را چگونه قرار است اجرایی نمایند؟ آیا شاخص‌های کمی و کیفی چشم‌انداز را تدوین نموده‌اند؟ تا بتوانند بر اساس آن‌ها برنامه‌ریزی و بودجه‌ریزی نمایند و پس از اجرای آن میزان دستیابی به اهداف را اندازه‌گیری کنند؟ نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گویا می‌خواست بگوید تو را چه می‌شود؟ مگر نمی‌دانی اینجا همه چیز روی حساب و کتاب است؟! اما بالاخره با اصرار من، با لکنت زبان از مسئول مربوطه سؤال مرا پرسید. من که داشتم به چهره مترجمم که با من دوستی قدیمی دارد نگاه می‌کردم ناگهان دیدم چهره‌اش تغییر کرد؛ تعجب و تأسف در چهره‌اش موج می‌زد. من دیگر چیزی نگفتم ولی از نگاهش فهمیدم که از شاخص‌سازی و نُرم‌سازی خبری نیست!

 

از اینجا به بعد، اوضاع عوض شد و احمد تلاش داشت تا مرا قانع نماید که بقیه ارکان تدبیر در آن کشور خوب است و من نیز به دلیل کنجکاوی‌ام به موضوع تدبیر، مقاومتی نکردم و ادامه سفر را با نظر او طی نمودیم.

 

به سراغ «اداره امور جاریه» رفتیم. سراغ مسئول برنامه‌ریزی آنجا را گرفت و خودش جلو رفت. مشتاق بود زودتر تأییدیه وجود شاخص را از ایشان بگیرد. خوشبختانه راهمان دادند و احمد بدون معطلی سؤال کرد: «برنامه‌های امور جاریه را چگونه بر اساس چشم‌انداز می‌نویسید؟» مسئول مربوطه که آدم خونسرد و با تجربه‌ای به نظر می‌رسید خنده‌ای کرد و برایمان قهوه سفارش داد و شروع کرد از زمین و زمان به هم بافتن! جان کلامش این بود؛ مگر بدون شاخص می‌توان برنامه را در جهت چشم‌انداز نوشت؟ قهوه ترک را خوردیم. دوستم بعداً می‌گفت که از نیمه دوم صحبت او دیگر حرف‌هایش را نمی‌شنیدم. گویا بعد از سال‌ها زندگی در آن کشور کم‌کم داشت باورهایم مخدوش می‌شد؛ با خودم می‌گفتم این همه تأکید بر چشم‌انداز توسط روسای کشور و امیدهایی که به مردم داده بودند و این اوضاع بی‌قواره تدبیر در کشور، مرا دچار شوک نموده بود.

 

به او پیشنهاد دادم از ادامه این مسیر منصرف شویم و حداقل بقیه زمان باقیمانده را به گشت‌وگذار در آن کشور بگذرانیم و «از اوضاع لذت ببریم»، ولی احمد که گویا تازه نکاتی را دریافته بود اصرار بر ادامه داشت. به‌هرحال به سراغ اداره بعدی رفتیم که به آن «اداره رأسیه» می‌گفتند و منظورشان این بود که در رأس همه امور است. اینجا هم همان وضع قبلی تکرار شد با این تفاوت که بجای یک فرد خونسرد و با تجربه، یک نفر پرمدعا و بی‌تجربه در مقابلمان قرار گرفته بود و قهوه‌ای هم به ما نداد و هر چه احمد برای او از چشم‌انداز و شاخص و نُرم و برنامه می‌گفت؛ اصلاً «نَمَفَهمید».

 

در اینجا سؤالی برایم مطرح شد که این افراد بی‌اطلاع را چه کسی بر این مناصب نشانده است؟ از احمد پرسیدم و او که دیگر موضعش تغییر کرده بود به آرامی گفت اداره‌ای داریم به نام «اداره احراز صلاحیت» و قدرتی افسانه‌ای دارد که با کوچک‌ترین ابهامی در صلاحیت افراد، قدرت رد صلاحیت‌شان را دارد و اکثر مردم و مسئولان به این قدرت تمکین نموده‌اند و آن را عقلانی می‌دانند؛ اما مسئولان نماز شب‌خوان این اداره توان بهره‌گیری از این قدرت قانونی را ندارند و نتیجه‌اش انتخاب همین مسئولان سفیه و بی‌کفایت شده است.

 

از احمد سؤال کردم چرا «اداره عدلیه» نظارتی بر این اوضاع نمی‌نماید و از قدرتش استفاده نمی‌کند؟ و احمد که از قبل دلِ‌ خوشی از این اداره نداشت گفت مردم از این اداره نا امیدند! برای فردا وعده کردیم تا درباره تجربیات سفرمان مباحثه‌ای داشته باشیم، ولی قبل از وعده فردا، پیامکی از سوی تور گردان احمد برایم آمد که احمد به سفری از قبل تعیین شده رفته است و دیگر توفیق دیدارش نصیبم نشد.

 

به هر تقدیر سفر کوتاهمان به آن کشور با همه فراز و نشیب‌هایش در حال خاتمه یافتن است و با تأسفی عمیق از این اوضاع بلبشو؛ برای کشور احمد، آرزوی «عقلانیت» می‌نمایم؛ و آرزوی سفری مطمئن برای همه دوستان و همراهان احمد دارم.

 

*          *          *          *

 

اما بگذارید در چند جمله کوتاه، تحلیلی سیستمی از وضعیت موجود نظام تدبیر[1] در جمهوری اسلامی ایران بنماییم! (خیلی این وضعیت موجود را با کشوری که در بالا گفتم مقایسه نکنید!)

  • 1- مجموعه ارکان تصمیم‌ساز در جمهوری اسلامی ایران، پس از مطالعات بسیار سندی را به عنوان چشم‌انداز بیست ساله کشور تدوین نموده‌اند و در 13 آبان 1382 این سند را به امضاء رهبری معظم انقلاب رسانده‌اند.
  • 2- اما این مسئولان تدوین کننده چشم‌انداز، از تدوین و ابلاغ شاخص‌ها و نُرم‌های سند غفلت نموده و امروز پس از 15 سال از ابلاغ چشم‌انداز، سند فاقد شاخص و نُرم است!
  • 3- برنامه‌های پنج‌ساله بدون توجه به اهداف تعریف شده در چشم‌انداز و به‌طور سلیقه‌ای تدوین می‌شود و معلوم نیست کشور به چه سمتی در حال حرکت است!!
  • 4- برنامه و بودجه سنواتی که باید ابزار تحقق چشم‌انداز باشد، در حالت خوش‌بینانه به روزمرگی افتاده و در حالت بدبینانه کشور را به سمت قهقرا به پیش می‌برد. خوب است بدانیم بیش از 90% بودجه 1398 کشور، جاری است؛ یعنی با هزینه آن فقط وضعیت موجود را حفظ می‌کنیم و حقوق می‌دهیم و …!!!
  • 5- طبیعتاً چون شاخص و نرمی برای سند چشم‌انداز نداریم، امکان نظارت و ارزیابی هوشمندانه نیز وجود ندارد؛ پس هیچ مسئولی در کشور برای عدم محقق نمودن اهداف تعریف شده تنبیه نمی‌شود و هیچ کسی برای دستیابی به اهداف تشویق نمی‌شود!!!!

 

 

اما چه باید کرد؟

  • 1- دستور مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) مبنی بر اصلاح ساختاری بودجه را عملیاتی نمایید. البته که رهبری مطالبه نموده‌اند، اصلاح ساختار بودجه کنید و نه اصلاح بودجه؛ از سیاستگذاری و چشم‌انداز، تا شاخص‌ها و نُرم‌ها، تا برنامه پنج‌ساله و بودجه سنواتی، تا اجرا و نظارت.
  • 2- کار تدبیر را به افراد سفیه نسپارید؛ چه در مجمع تشخیص مصلحت، چه در مجلس شورای اسلامی، چه در دولت. «لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکمْ قِیاماً[2]؛ یعنی ثروت مملکت را به دست سفیهان نسپارید، زیرا ثروت مملکت عامل قیام و استقامت و پایداری یک ملّت است. اگر سفیه ستون فقرات یک ملّت را به دست بگیرد این ستون را می‌شکند و این ملّت را زمین‌گیر می‌کند.»[3] «آیا از ملتی که ستون فقراتش شکسته انتظار مقاومت دارید؟ ملتی که ویلچری شد توان مقاومت ندارد.»[4]
  • 3- قوه قضاییه به وظائف نظارتی خود عمل واقعی نماید.

«پایان»

 

 

—————————————————

[1] منظور از نظام تدبیر، مجموعه‌ای یکپارچه از زیر نظاماتی در کشور است که مأموریت سیاست‌گذاری، هدف‌گذاری، برنامه‌ریزی پنج‌ساله، بودجه‌ریزی سالانه (که متضمن برنامه سالانه است)، تخصیص، اجرا و نظارت بر اجرا را بر عهده دارند.

[2] النساء: 5

[3] آیه الله جوادی آملی؛ پیام به همایش الگوی بازار اسلامی-11/12/1396

[4] آیه الله جوادی آملی؛ 06/02/1397

همچنین ببینید

مقابله با فنون شیطان

چهارده فن خاص مقابله با شیطان

 در بخش قبلی فنون عمومی مقابله با شیطان را بیان داشتیم، یعنی فنونی که برای …

3 نظر

  1. 👍👍👍

  2. سلام مطلب خوب و ریشه داری را بیان کرده اید🙏🏻

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *