در ادامه سلسله مقالات مدیریت جامع فرهنگ پس از بیان ضرورت موضوع، چند سوال کلیدی درباره فرهنگ مطرح کردیم و سپس به ابعاد مختلف موضوع مدیریت، فرهنگ و مدیریت جامع فرهنگ به صورتی بسیار اجمالی پرداختیم. سپس اشارهای گذرا به رابطه فرهنگ با سایر مقولات داشتیم؛ و اینک در مقاله دوازدهم به بررسی اجمالی موضوع مهم مدیریت پذیری فرهنگ میپردازیم.
در اینجا هدف پاسخ به شبههای است که توسط بعضی از علمای حوزه علوم اجتماعی و علوم سیاسی مطرحشده و آن این است که:
- آیا اساساً مقوله فرهنگ قابل مدیریت و برنامهریزی هست یا نه؟
- و شبهات مشابهی ازایندست.
دراینباره میتوان گفت که سه نظریه و رویکرد وجود دارد.
- نظریه اول: فرهنگ مدیریت پذیر نیست.
- نظریه دوم: فرهنگ با الگوی مکانیکی و عقلایی مدیریت پذیر هست.
- نظریه سوم: فرهنگ با الگوی ارگانیک و هنجاری مدیریت پذیر مشروط هست.
نظریه اوّل: فرهنگ مدیریت پذیر نیست
در بعضی سخنان شنیده میشود که فرهنگ مدیریت پذیر نیست و چون مدیریت پذیر نیست دولتها نباید وقت و منابع خود و مردم را برای مدیریت آن تلف كنند؛ که این عده اندیشمندان بر اساس رویکرد روششناسی تفسیری و تعریف حداکثری از فرهنگ قائل به این نظریه هستند.
دراینباره دکتر حسن بنیانیان میگوید: «ما سه چهار سال است رشته سیاستگذاری فرهنگی را بازکردهایم. اساتید هم برای آن نداریم. آنهایی نیز که هستند این رشته را قبول ندارند و استاد در حال اثبات این است که فرهنگ مدیریت پذیر نیست و لذا سیاستگذاری هممعنا ندارد! علت این است که یک علوم انسانی غلطی از غرب در کشور انباشتهشده است که کارآمدی لازم را برای اداره کشور ندارد.»
اگر از جامعهشناسان بپرسید میگویند اساساً فرهنگ مدیریت پذیر نیست؛ زیرا فرهنگ یک پروسه است و پروژه نیست. خود فرهنگ، رویش و ریزش دارد. فرهنگ دارای ریشه تاریخی است و در یک فرآیند تاریخی، فرهنگ، فرازوفرودهایی پیدا میکند، دست کسی هم نیست. به همین دلیل وقتیکه مقام معظم رهبری در سال گذشته بحث مهندسی فرهنگی کشور را بهصورت جدیتر از قبل در جمع شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کردند عکسالعملها شروع شد و صحبتهایی ازایندست به میان آمد که شما میخواهید یک تجربه شکستخورده را تکرار کنید. شما میخواهید برخورد مکانیکی و برخورد امرونهی با فرهنگ داشته و بگوئید مردم باید اینگونه باشند چون من میگویم من میپسندم طبیعی است که مردم هم نمیپذیرند. این تجربه شکستخورده بلوک شرق است! (پیروزمند, 1386)
نظریه دوّم: فرهنگ کاملاً مدیریت پذیر هست
اندیشمندان معتقد به این نظریه، بر اساس مدل روششناسی اثباتگرا و با تکیهبر تعریف حداقلی از فرهنگ و با رویکردی مکانیکی، قائل به این نظر هستند که فرهنگ و جریانات آن کاملاً قابل مدیریت است.
این عده با نگاهی دودو تا چهارتایی، معتقدند فرهنگ مانند یک ماشین است که اگر اجزای آن را خوب بشناسی و عوامل مؤثر بر فرود و صعود آن را شناسایی کنید، کاملاً میتوانید فرهنگ را هدایت و رشد و تعالی دهید.
نظریه سوّم: فرهنگ مدیریت پذیر مشروط است
نظریه سوم فیمابین دو نظریه قبل است؛ یعنی نه فرهنگ را مدیریت ناپذیر میداند و نه آن را کاملاً قابل مدیریت بهحساب میآورد. بلکه اندیشمندان معتقد به این نظریه بر این باورند که فرهنگ را میتوان مدیریت نمود، اما با اقتضائات واقعی آن و البته نه بهطور قطعی و کاملاً مکانیکی.
حامیان این نظریه بر این باورند که زندگی فرهنگی به دلایل زیر باید سازمان یابد: تضمین چندگرایی و آزادی بیان، تضمین دستیابی به فرهنگ، تضمین مشاركت تمام گروههای مردم در فعالیتهای فرهنگی، تمرکززدایی یا احتراز از تمرکزگرایی در انجام اقدامات یا فعالیتهای فرهنگی تا حدی كه امکانپذیر باشد، تضمین حقوق فرهنگی اقلیتها، كمك به شكوفایی استعدادها، بالا بردن خلاقیتهای فردی و ارتقاء توسعه اجتماعی، تعدیل بیعدالتی اجتماعی در توزیع علم و دانش و …
و چنین سازمانی از زندگی فرهنگی نیازمند مدیریت فرهنگی است.
جمعبندی
بر اساس مقدماتی که درباره سه نظریه «مدیریت پذیری» یا «مدیریت ناپذیری» و یا «مدیریت پذیری مشروط» فرهنگ بیان شد؛ باید گفت که ما معتقد به «مدیریت پذیری مشروط» فرهنگ هستیم، و در نتیجه میبایست اجزای مدیریت را در عرصه فرهنگ اعمال و بر آن مدیریت نمود؛ و آنگاه امیدوار بود که با زمینهسازیهای انجام شده، فرهنگ به سمت رشد و تعالی خود پیش رود.
در آخر از همه صاحب نظران و نخبگان عرصه مدیریت و فرهنگ تقاضا می شود تا نقدها و نظرات تکمیلی خود را از طریق سایت www.amaher.ir با نگارنده در میان گذارند.