روزنامه اصفهان زیبا – 24 شهریور ۱۳۹۴
در ادامه سلسله مقالات مدیریت جامع فرهنگ پس از بیان ضرورت موضوع، چند سوال کلیدی درباره فرهنگ مطرح کردیم و سپس به ابعاد مختلف موضوع مدیریت، فرهنگ و مدیریت فرهنگ به صورتی بسیار اجمالی پرداختیم. اینک در مقاله دهم؛ اشاره ای مختصر به منظورمان از مدیریت جامع فرهنگ می کنیم.
با توجه به مقدماتی که در نه مقاله قبل گذشت؛ با اولین نگاه به این مفهوم ترکیبی، متوجه دو عرصه کلان مدیریت و فرهنگ و نیز دو قید جامع و سازمان خواهیم شد، که هرکدام دارای فراوانی قابلملاحظهای از خرده مفاهیمی هستند که کنکاش و فرورفتن به عمق آنها نیازمند تألیف دایرةالمعارفهای بزرگ است. لیکن برای منظور این نوشتار، یک تبیین کوتاه، با بازشناسی کلان و از زوایای محدود را میتوان تأمین نمود.
برای روشن شدن مسیر حرکت، در این مفهوم ترکیبی، باید دانست که محور بحث «فرهنگ» است و «مدیریت» نیز در استخدام فرهنگ، فرض میشود. بدین ترتیب، منظور کلی این است که میخواهیم فرهنگ (هرچه که باشد) را، مدیریت نماییم. (لازم به ذکر است که این یکی از مفاهیم اصلی و پایه در باب مدیریت جامع فرهنگ است، که دعواهای بسیار بر سر آن وجود داشته و دارد؛ و تا زمانی که متخصصان این عرصه تکلیف شان را با خودشان مشخص نکنند، منازعات بعدی این عرصه قابل حل نخواهد بود)
در ابتدای ورود به این ترکیب، حداقل سه نظریه را باید مورد ملاحظه قرار داد:
- 1- فرهنگ قابل مدیریت نیست.
- 2- فرهنگ قابل مدیریت (مطلق) است.
- 3- فرهنگ، با شرایط و محدودیتهایی قابل مدیریت است.
که دیدگاه حاکم در این نوشتار، به سمتوسوی نظریه سوم قرار دارد. لذا بهعنوان یک نظریه میانی، نه با اعتقاد به امکان مدیریت کامل و صددرصدی فرهنگ و نه با اندیشه رهایی و مدیریت ناپذیری صددرصدی فرهنگ، موضوع مدیریت فرهنگ را پی میگیریم. (در اینجا از بررسی و مقابله این سه نظریه صرفه نظر میکنیم ولی انشاءالله در مقالات بعدی به پردازش این موضوع خواهیم پرداخت)
جامعیت
وقتی میگوییم مدیریت جامع فرهنگ سازمان، این جامعیت به سه ساحت مرتبط میشود.
- 1- جامعیت در مؤلفههای تشکیلدهنده مدیریت
- 2- جامعیت در مؤلفههای تشکیلدهنده فرهنگ
- 3- جامعیت در سازمانهای مرتبط با فرهنگ
بدین معنا که در مدیریت جامع فرهنگ باید،
- * نگاهی جامع به همه مؤلفههای تشکیلدهنده مدیریت با نگاه علمی شود؛ مانند هدفگذاری، برنامهریزی، سازماندهی، تصمیمگیری، هدایت و رهبری، ارتباطات، هماهنگی و کنترل و ارزیابی
- * نگاهی جامع به همه ابعاد و مؤلفههای فرهنگ شود؛ و البته در محدوده مأموریتهای سازمان (بدین معنا که ابتدا باید کل ابعاد و مؤلفههای فرهنگ را در نظر گرفت، سپس با توجه به حیطه مأموریتی و مسئولیتی سازمان، آنها را تحدید نمود)
- * و نگاهی جامع به سازمانهای مرتبط با موضوع فرهنگ (چنانچه در تعریف سازمانهای فرهنگی آمد) داشته باشیم
سازمان
نکته بعدی که ذکر آن لازم است منظورمان از سازمان در این ادبیات است. منظور ما از سازمان، مجموعه ای است كه برای تحقق اهدافی معین با یكدیگر همكاری میکنند. عمدهترین سرمایه تمام سازمانها، نیروی انسانی است. اندازه سازمان میتواند از دو نفر تا دهها هزار نفر تغییر كند. لذا وقتی صحبت از مدیریت جامع فرهنگ سازمان به میان می آید، گستردگی این سازمان از حد یک کانون فرهنگی در یک مسجد می تواند تعریف شود، تا یک شهرستان، تا یک استان و برسد تا یک کشور (و حتی بالاتر)
جمع بندی
بر اساس مقدمات بیانشده (فرهنگ، مدیریت، جامعیت، سازمان) و تبیین دیدگاه ما به هرکدام از آنها، چنین جمعبندی میشود که؛
منظور از مدیریت جامع فرهنگ سازمان، فرآیند بهکارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی برای دستیابی به اهداف سازمان است که با هدفگذاری، برنامهریزی، سازماندهی، تصمیمگیری، هدایت و رهبری، ارتباطات، هماهنگی و کنترل و ارزیابی؛ در حیطه همه ابعاد و مؤلفههای فرهنگ و همه ارکان مرتبط با آن محقق میگردند.
و میتوان گفت که ستون فقرات مدیریت جامع فرهنگ، مهندسی فرهنگ است؛ زیرا به تحلیل و تجویز در امر فرهنگ میپردازد و انشاء الله در مقالات بعدی شرح داده خواهد شد.
در آخر از همه صاحب نظران و نخبگان عرصه مدیریت و فرهنگ تقاضا می شود تا نقدها و نظرات تکمیلی خود را از طریق سایت www.amaher.ir با نگارنده در میان گذارند.