روزنامه اصفهان زیبا – ۱7 شهریور ۱۳۹۴
…
در ادامه سلسله مقالات مدیریت جامع فرهنگ پس از بیان ضرورت موضوع، چند سوال کلیدی درباره فرهنگ مطرح کردیم و سپس به ابعاد مختلف موضوع مدیریت و فرهنگ به صورتی بسیار اجمالی پرداختیم. اینک در مقاله نهم و در ادامه بحث فرهنگ، اشاره ای مختصر به تعریف، ویژگی ها و اجزاء مدیریت فرهنگ می کنیم.
از نشانههای رشد و تکامل تحرکات فرهنگی در جامعه امروز ما، نظمپذیری و گرایش به تصمیمگیریهای متفکرانه و جهتگیری به سمت برنامهریزی درازمدت، میانمدت و کوتاهمدت فرهنگی، کادرسازی، شیوهشناسی، دشمنشناسی و ایجاد روحیه مدیریتی فرهنگی در مدیران، نیروها و عناصر فرهنگی میباشد. … امروز نیاز اصلی جامعه ما ایجاد هماهنگی و هدفمندسازی و سازماندهی دقیق علمی درونی و بیرونی سازمانها و لزوم ایجاد مدیریت و مهندسی کلان و وحدت رویه در بخش فرهنگ است. (نیلی پور, 1386)
با این مقدمه، ابتدا لازم است توضیحی مهم در باب تفاوت مدیریت فرهنگ با مدیریت فرهنگی داده شود؛ چراکه «مدیریت فرهنگ»، اعمال مدیریت در حوزه فرهنگ است، به عبارتی حالت مضاف و مضافالیه هستند؛ ولی وقتی از واژه «مدیریت فرهنگی» استفاده میشود، منظور اعمال مدیریت به روش فرهنگی است، یعنی حالت صفت و موصوف. فلذا در این مجموعه مقالات منظور ما مدیریت فرهنگ است.
تعریف مدیریت فرهنگ
پیچیدگی جوامع جدید و فرآیند رو به گسترش جهانیشدن، توجه به مدیریت در تمام عرصههای زندگی را ضروری کرده است. به نظر میرسد حتی کسانی که به مدیریت عرصه فرهنگ و سیاستگذاری برای آن اعتقادی ندارند و برای این عرصه، آزادی عمل فارغ از دخالت دولت قائل هستند، لزوم حداقلی از مدیریت را پذیرفتهاند. در جهان رقابتی کنونی، کشورهایی که برای فرهنگ خود هدف و برنامهای نداشته باشند، بهوسیله فرهنگهای دیگر کنار گذاشته خواهند شد؛ به تعبیری دیگر، کشورهایی که برای فرهنگ خود برنامهای نداشته باشند، خود مشمول برنامههای فرهنگی دیگران و جزئی از آن خواهند شد.
با این مقدمه باید گفت که در باب مدیریت فرهنگ تعاریف زیادی در عرصه نظری بیانشده که برای آشنایی با مفاهیم مطرح شده، اشارهای اجمالی به تعدادی از آنها میشود.
-
مدیریت فرهنگی دانشی میانرشتهای است. مدیریت فرهنگی فرآیند مدیریت و عملکرد آگاهانه به هدایت و بهرهگیری صحیح از دانش فرهنگی در مسیر پیشرفت برنامهها و در جهت اهداف و راهبردهای موردنظر نظام سیاستگذاری، سازمانها و نهادهاست.
-
مدیریت فرهنگی، علم و هنر اداره سازمانها و مؤسسات متولی امور فرهنگی بهمنظور ایجاد تغییر و تکامل در فرهنگ است.
-
یک مدیریت فرهنگی مطلوب حداقل دارای چندین نوع جهتگیری کارکردی ازجمله مدیریت کالاها و ابزارهای فرهنگی، مدیریت سازمانها، نهادها، مجامع و انجمنهای فرهنگی، مدیریت میراث فرهنگی، هنری، ادبی و علمی، خلاقیتها و نوآوری، مدیریت توسعه فرهنگی و مدیریت صنایع فرهنگی خواهد بود. مدیریت فرهنگی متمرکز است؛ اما قطعاً در عمل و اجرا در سطح ملی و منطقهای تفاوتهایی خواهد داشت.
-
چشمانداز بیستساله كشور، نقشه هدف است. مهندسی فرهنگی كشور، نقشه راه برای تحقق این هدف میباشد. پسازآنکه هدف و راه ترسیم شد و سیاستهای كلی یعنی جهت رسیدن به هدف در این راه مشخص گردید، مدیران ردة میانی كشور اعم از مدیران قوای سهگانه و وزرا و مدیران دستگاههای كشور زیر نظر مدیر راهبردی فرهنگی كشور -ولیفقیه- باید به مدیریت و اداره ساختارهای تابعه خود بپردازند و از منابع مادی و انسانی تخصیصیافته به این ساختارها حداكثر بهرهبرداری را برای هدفگذاری، سیاستگذاری، برنامهریزی، سازماندهی، سرپرستی و نظارت و كنترل داشته باشند.
در غیر این صورت نقشه هدف و نقشه راه پیاده نخواهد شد. بدیهی است اگر ترسیم نقشه هدف را نسبتاً یکباره در نظر بگیریم، ترسیم نقشه راه یکباره نخواهد بود و شرایط و مختصات و مقتضیات زمان در اصلاح و تكمیل این نقشه مؤثر میباشد.
ویژگیهای مدیریت فرهنگ
در باب ویژگیهای مدیریت فرهنگی مواردی از جمله موارد زیر مطرح است.
-
مدیریت فرهنگی مرکزی معمولاً دارای همتاهایی در سطوح منطقهای یا محلی است بهنحویکه عملی کردن یک سیاست فرهنگی غالباً از طریق پروژههایی صورت میگیرد که توسط سطوح مدیریتی متفاوت طراحیشدهاند این پروژهها ممکن است هماهنگ یا متعارض باشند، بهویژه اگر مقامات منطقهای یا محلی در حوزه فرهنگی پرنفوذ باشند.
-
ویژگی خاص شغل مدیریت فعالیتهای فرهنگی، مربوط به وضعیت مدیر فرهنگی در درون مؤسسه است که تا حدی متناقض است. از او انتظار میرود که به کنش فرهنگی بپردازد و درعینحال ضمن سروکار داشتن با کنش و واکنش، مدیریت درستی اعمال کند.
-
مدیر فرهنگی بهمنظور رسیدن به هدفهای خود درزمینهی کسب درآمد از فعالیتها، باید قیمتها را تا آن حد افزایش دهد که برای استفادهکنندگان پذیرفتنی باشد و کاستن از مخاطبین اصلی، اثرات ضد فرهنگی نداشته باشد.
ضمناً بهطورکلی یک مدیر فرهنگی میتواند با دو نگرش در رویارویی با فرهنگ و مسائل مربوط به آن وارد میدان شود. (به مفهوم همسو بودن یا همسو نبودن با فرهنگ جامعه)
الف) نگرش سازگاری، به مفهوم همسویی و سازگاری مدیر با فرهنگ جامعه در مدیریت سازمان
ب) نگرش تحول، در جهت فرهنگ مطلوب و موردنظر
]این مطلب[ ریشه در برخوردی سیستمی با مدیریت و سازمان دارد؛ یا به عبارتی برانگیخته از «استراتژی سازگاری» است که انطباق سازمان و محیط را از هر نظر و ازجمله ازنظر مدیریت و موقعیت آن «مدیریت نظامگرا» مدنظر دارد. این نظریه با هدف اثربخشی و کارایی سازمان، لزوم این تطبیق دائمی محیط را مطرح و مدیر را در این جهت توجیه میکند. چراکه مدیری موفقتر است که هر چه هماهنگتر با محیط و فرهنگ آن حرکت کند.
در آخر از همه صاحب نظران و نخبگان عرصه مدیریت و فرهنگ تقاضا می شود تا نقدها و نظرات تکمیلی خود را از طریق سایت www.amaher.ir با نگارنده در میان گذارند.