حوزه های علمیه به عنوان رکن اساسی در مهندسی فرهنگ کشور دارای نقش عمده و کلیدی هستند. در این راستا مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در سفر 9 روزه شان به قم به ترسیم ابعاد تحول مورد نظر در حوزه های علمیه پرداختند. در ادامه به قسمت هایی از این فرمایشات اشاره می شود.[1]
«مسئلهى مهم ديگرى كه مطرح است و در آن باب بايد سخن روشن به ميان بيايد، مسئلهى تحول در حوزههاست. چند سال است كه مسئلهى تحول در حوزههاى علميه، بخصوص در حوزهى مباركهى علميهى قم مطرح است. اين تحول يعنى چه؟ حوزه ميخواهد چه كار كند كه اسمش تحول باشد؟ اگر تحول را به معناى تغيير خطوط اصلى حوزهها بدانيم – مثل تغيير متد اجتهاد – قطعاً اين يك انحراف است. تحول است، اما تحول به سمت سقوط. شيوهى اجتهادى كه امروز در حوزههاى علميه رائج است و علماى دين به آن متكى هستند، يكى از قوىترين و منطقىترين شيوههاى اجتهاد است؛ اجتهاد متكى به يقين و علم، با اتكاى به وحى؛ يعنى از ظن به دور است و استنباط ما استنباط علمى و يقينى است. اين ظنون خاصهاى هم كه وجود دارد، همهى اينها حجيتش بايد يقينى و قطعى باشد. حتّى اعتبار اصول عمليهاى كه ما در فقه از آن استفاده ميكنيم، بايد اعتبار جزمى و قطعى باشد. تا وقتى كه از دليل قطعى به معتبر بودن اين اصل عملى – استصحاب يا برائت يا اشتغال، هر كدام در مجارى خودشان – جزم پيدا نكنيم، نميتوانيم از اين اصل استفاده كنيم. بنابراين يا بىواسطه يا بواسطه، همهى شيوههاى استنباط ما در فقه منتهى ميشود به قطع و يقين.
اجتهاد در شيعه به معناى تكيه به ظنون غير معتبر نيست؛ همينى كه قدماى ما اصطلاح اجتهاد به رأى، اجتهاد متكى به ظنون غير معتبر، مثل قياس، مثل استحسان و امثال اينها را به كار بردند و كتابها نوشتند؛ «الرّدّ على اصحاب الاجتهاد فى احكام». اسماعيل بن ابوسهل نوبختى، سيد مرتضى در «ذريعه»، شيخ در «عدةالاصول» و ديگران و ديگران اين اجتهاد متكى به ظنون غير معتبر را رد كردند. اين اجتهاد مردود است. امروز هم تحت هر نامى كسانى به اينجور اجتهادها روى بياورند، مردود است. اينكه حالا دنيا اين را از ما نمىپسندد، اين حرف فقهى در دنيا خريدار ندارد، يا اين را صريحاً بگويند يا نگويند، اما در دلشان اين باشد و اينها را به يك استنباط غلطى بكشاند، اين مردود است. متأسفانه در مواردى در گوشه و كنار ديده شده كه براى اينكه عرف دنياى متمدن – كه عمدتاً مادى است – رعايت شود، در استنباط احكام شرعی دخل و تصرف شده است! حتّى بدتر از اين، براى اينكه گاهى دل قدرتهاى مادى به دست بيايد – نه حالا عرف دنياى مادى رائج، بلكه عرف قدرتهاى مادى و استكبارى رعايت شود – فتوا داده شده: تلاش صلحآميز هستهاى جمهورى اسلامى به دليل اينكه موجب سوء ظن قدرتهاى بزرگ است، ممنوع است! خوب، غلط كردند سوءظن دارند.
اگر اجتهاد با همان شيوهى درست و صحيح خود كه تكيهى به كتاب و سنت است، و با آن متد معقولِ صحيحِ منطقىِ حساب شدهى پخته انجام بگيرد، بسيار خوب است. اجتهادها ولو نتائج مختلفى هم داشته باشد، موجب بالندگى است، موجب پيشرفت است. مجتهدين ما، فقهاى ما در طول تاريخ فقاهت ما در مسائل گوناگون نظرات مختلفى ايراد كردند. شاگرد بر عليه نظر استاد، باز شاگرد او بر عليه نظر او حرفهائى زدهاند، مطالبى گفتهاند؛ هيچ اشكالى ندارد؛ اين موجب بالندگى و پيشرفت است. اين اجتهاد بايد در حوزه تقويت شود. اجتهاد مخصوص فقه هم نيست؛ در علوم عقلى، در فلسفه، در كلام، اجتهاد كسانى كه فنان اين فنون هستند، امر لازمى است. اگر اين اجتهاد نباشد، خواهيم شد آب راكد.
امروز حوزه نبايد در صحنههاى متعدد فلسفى و فقهى و كلامى در دنيا غائب باشد. اين همه سؤال در دنيا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چيست؟ نه بايد غائب باشد، نه بايد منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد. فكر نو لازم است، پاسخ به نيازهاى نوبهنو لازم است كه دارد مثل سيل در دنيا مطرح ميشود؛ بايد شما برايش جواب فراهم كنيد. جواب شما بايد ناظر باشد به اين نياز، و نيز ناظر باشد به پاسخهائى كه مكاتب و فرقههاى گوناگون ميدهند. اگر از جوابهاى آنها غافل باشيد، پاسخ شما نميتواند كار خودش را انجام دهد. بايد پاسخ قوى، منطقى و قانع كننده بياوريد وسط. بايد پاسخها در دنيا مطرح شود. دائم بايستى صادرات قم – همان طور كه عرض كرديم، اين قلب معرفتى دنياى اسلام – پمپاژ بشود. امروز خوشبختانه وسائل ارتباطىِ سريع در اختيار همه هست. شما ميتوانيد اينجا اقدامى بكنيد، در آن طرف دنيا در همان ساعت از شما بشنوند و استفاده كنند.
در زمينههاى گوناگون، امروز نياز وجود دارد؛ هم براى نظام اسلامى، هم در سطح كشور، هم در سطح جهان. تبيين معرفتشناسى اسلام، تفكر اقتصادى و سياسى اسلام، مفاهيم فقهى و حقوقىاى كه پايههاى آن تفكر اقتصادى و سياسى را تشكيل ميدهد، نظام تعليم و تربيت، مفاهيم اخلاقى و معنوى، غيره، غيره، همهى اينها بايد دقيق، علمى، قانع كننده و ناظر به انديشههاى رائج جهان آماده و فراهم شود؛ اين كار حوزههاست. با اجتهاد، اين كار عملى است. اگر ما اين كار را نكنيم، به دست خودمان كمك كردهايم به حذف دين از صحنهى زندگى بشر؛ به دست خودمان كمك كردهايم به انزواى روحانيت. اين، معنى تحول است. اين حركت نوبهنوى اجتهادى، اساس تحول است.
حالا در زمينههاى ديگر هم من عرض خواهم كرد آن چيزى كه تحول هست، آن چيزى كه تحول نيست؛ يا به تعبير بهتر، آن تحولى كه صحيح است، آن تحولى كه غلط است. عرض من هميشه اين بوده و هست – قبلاً هم در جلسات متعدد با فضلاى حوزه اين را مطرح كردهايم – كه تحول و دگرگونى يك امر قهرى است؛ پيش مىآيد. امروز در اطراف مجموعههاى گوناگون صنفى و ملى و غيره در و دروازه و حصار وجود ندارد؛ منتها اين تحول و تغيير را يا مديريت ميكنيم، آن را هدايت ميكنيم، يا نه، رها ميكنيم. اگر رها كرديم، باختهايم. بزرگان حوزه، مراجع تقليد، انديشمندان، دانشمندان و فضلا بايد دامنها را به كمر بزنند، همت كنند، اين تحول را برنامهريزى كنند، هدايت كنند، مديريت كنند. بنابراين معناى اساسى تحول اين است: حركت نوبهنوى محتوائى.
ممكن است يك معناى غلطى از تحول اراده بشود و فهم بشود، كه حتماً بايد از آن پرهيز كرد. تحول به معناى رها كردن شيوههاى سنتىِ بسيار كارآمد حوزه در تعليم و تعلم و تبديل اين شيوهها به شيوههاى رائج دانشگاهىِ امروز نيست؛ اينچنين تحول و تغيير و دگرگونىاى غلط اندر غلط است؛ اين عقبگرد است.
امروز شيوههاى گوناگون سنتىِ قديمى ما دارد در دنيا شناخته ميشود؛ بعضى يا از روى تقليد يا از روى ابتكار دارند همين شيوهها را رائج ميكنند. ما شيوههاى دانشگاهى خودمان را كه برگرفته و نسخهنويسىشدهى از شيوههاى قديمى غربى است، بياوريم در حوزه حاكم كنيم؛ نه، ما اين را تحول نميدانيم. اگر چنين دگرگونىاى رخ بدهد، قطعاً ارتجاع و عقبگرد است؛ اين را قبول نداريم. ما در حوزهى علميه شيوههاى بسيار خوبى رائج داريم، از قديم معمول بوده؛ شيوهى انتخاب آزادانهى استاد به وسيلهى طلبه. طلبه وارد حوزه كه ميشد و ميشود، ميگردد استاد مورد قبول و مورد علاقهى خودش را پيدا ميكند، به درس او ميرود. اساس كار طلبگى، فكر كردن و دقت كردن و مطالعه كردن است، نه حفظ كردن. حفظمحورى، همان چيزى است كه امروز بلاى تعليم و تربيت جديد ماست و ما مدتهاست كه داريم با آن مقابله و مبارزه ميكنيم و هنوز هم روبهراه نشده است و بايد روبهراه شود. در حوزه، اساس سنتى ما بر پايهى فكر كردن است. طلبه درس را كه ميخواند، اولاً قبلاً پيشمطالعه ميكند، ذهنش را آماده ميكند تا از استاد حرف نو بشنود. بعد از درس، آن درس را با يك زميلى، رفيقى مباحثه ميكند؛ يك بار به او درس ميگويد، يك بار او به انسان درس ميگويد؛ لذا در ذهن جايگزين ميشود. در بعضى از حوزهها مثل نجف، تقرير درس استاد معمول بود – در قم كمتر وجود داشت يا نداشت و خيلى بندرت بود – طلبهى فاضلى بعد از درس استاد مىنشست، همان درسى را كه استاد گفته بود، براى بعضى از طلابى كه احتياج داشتند، دوباره ميگفت. ببينيد اين كار چقدر در عمق بخشيدن به علم و سواد و معلومات محصل و طالب علم تأثير ميگذارد. اين سنتها را نبايد از دست داد؛ اينها حيف است.
احترام به استاد هم يك مسئله است. يكى از سنتهاى رائج حوزههاى علميه، تواضع شاگرد در مقابل استاد بود؛ احترام به استاد. «آداب المتعلمين» مينوشتند، كه متعلم در مقابل معلم چه وظائفى دارد و معلم چه حقوقى بر او دارد؛ همچنان كه متقابلاً متعلم بر معلم حقوقى دارد. اينكه استاد بيايد بگويد و برود، نه؛ حرف شاگرد را ميشنفتند، گوش ميكردند. اينها از قديم معمول بوده است. در همين زمان ما بعضى از بزرگان بودند، الان هم هستند؛ شاگرد بعد از درس، تا خانهى استاد او را همراهى ميكرد؛ بحث ميكرد، صحبت ميكرد، سؤال ميكرد. گعده، گعدهى علمى؛ نشست، نشست تحقيقى و سؤال و جواب؛ اينها سنتهاى خوب حوزهى ماست. ديگران ميخواهند اينها را از ما ياد بگيرند، ما بيائيم اينها را تبديل كنيم به روشهاى ديگران كه منسوخ و كهنه است؟! پس اين سنتها بايد باقى بماند و تقويت شود. تحول به معناى تغيير اينها نيست.
يكى از چيزهائى كه در تحول مثبت حتماً لازم است، اين است كه ما خودمان را و تلاش و فعاليت علمى خودمان را با نيازها منطبق كنيم. يك چيزهائى هست كه مردم ما به آنها احتياج دارند، پاسخش را از ما ميخواهند؛ ما بايد آنها را فراهم كنيم. يك چيزهائى هم هست كه مردم احتياجى به آنها ندارند؛ زياد كار شده، زياد تلاش شده؛ خودمان را سرگرم آنها نكنيم. اينها خيلى مسائل اساسى و مهمى است.
ما از دانشگاهها ميخواهيم كه فعاليت خودشان را با نيازهاى جامعه تطبيق دهند. با دانشگاه، با اساتيد، با دانشجوها كه مواجه ميشويم، اين را مكرر از اينها ميخواهيم؛ ميگوئيم رشتههاى علمىتان را بر نيازهاى جامعه منطبق كنيد، ببينيد چه لازم داريم. اين در مورد حوزهها به طريق اولى صادق است.»
[1] بيانات رهبری در ديدار طلاب، فضلا و اساتيد حوزه علميه قم – 29/07/1389