دوشنبه 16 مهر 1403

رابطه بین نظام و حوزه های علمیه از زبان مقام معظم رهبری

یکی از موضوعات اساسی و مهم در حوزه مدیریت جامع فرهنگ کشور تبیین رابطه بین حوزه های علمیه و روحانیت با نظام جمهوری اسلامی است. موضوعی که دیدگاه های مختلفی برای آن وجود دارد. در این رابطه مقام معظم رهبری در سفر سال 1389 به قم مواضع دقیق و صریحی را بیان فرمودند، که در ادامه به قسمت هایی از آن اشاره می شود.[1]

«خوب، حوزه‌هاى علميه – بخصوص حوزه‌ى علميه‌ى قم – در هيچ دوره‌اى از تاريخ خود، به قدر امروز مورد توجه افكار جهانى و انظار جهانى قرار نداشته‌اند؛ به قدر امروز مؤثر در سياستهاى جهانى و شايد مؤثر در سرنوشت جهانى و بين‌المللى نبودند. حوزه‌ى قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزه‌ى علميه‌ى قم، امروز از هميشه‌ى اين تاريخ، دوستان بيشترى داريد؛ دشمنان بيشتر و خطرناك‌ترى هم داريد. امروز حوزه‌ى علميه‌ى قم – كه در قله‌ى حوزه‌هاى علميه قرار گرفته است – يك چنين موقعيت حساسى را داراست.

 

 در اينجا يك مغالطه‌اى هست كه بايد به آن اشاره كنم. ممكن است بعضى بگويند اگر حوزه‌هاى علميه وارد مسائل جهانى، مسائل سياسى، مسائل چالشى نميشدند، اينقدر دشمن نميداشتند و محترم‌تر از امروز بودند. اين مغالطه است. هيچ جمعى، هيچ نهادى، هيچ مجموعه‌ى باارزشى به خاطر انزوا و كناره‌گيرى و گوشه‌نشينى و خنثى حركت كردن، هرگز در افكار عمومى احترام‌برانگيز نبوده است، بعد از اين هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهاى بى‌تفاوت و تنزه‌طلب كه دامن از مسائل چالشى برميچينند، يك احترام صورى است؛ يك احترامِ در معنا و در عمق خود بى‌احترامى است؛ مثل احترام به اشياء است، كه احترام حقيقى محسوب نميشود؛ مثل احترام به تصاوير و تماثيل و صورتهاست؛ احترام محسوب نميشود. گاهى اين احترام، اهانت‌آميز هم هست؛ همراه با تحقير باطنىِ آن كسى است كه تظاهر به احترام ميكند. آن موجودى كه زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمى‌انگيزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّى در دل دشمنان خود. دشمنى ميكنند، اما او را تعظيم ميكنند و براى او احترام قائلند.

 

 اولاً حاشيه‌نشين شدن حوزه‌ى علميه‌ى قم و هر حوزه‌ى علميه‌ى ديگرى به حذف شدن مى‌انجامد. وارد جريانات اجتماع و سياست و مسائل چالشى نبودن، بتدريج به حاشيه رفتن و فراموش شدن و منزوى شدن مى‌انجامد. لذا روحانيت شيعه با كليت خود، با قطع نظر از استثناهاى فردى و مقطعى، هميشه در متن حوادث حضور داشته است. براى همين است كه روحانيت شيعه از يك نفوذ و عمقى در جامعه برخوردار است كه هيچ مجموعه‌ى روحانى ديگرى در عالم – چه اسلامى و چه غير اسلامى – از اين عمق و از اين نفوذ برخوردار نيست.

 

 ثانياً اگر روحانيت ميخواست در حاشيه و در پياده‌رو حركت كند و منزوى شود، دين آسيب ميديد. روحانيت سرباز دين است، خادم دين است، از خود منهاى دين حيثيتى ندارد. اگر روحانيت از مسائل اساسى – كه نمونه‌ى برجسته‌ى آن، انقلاب عظيم اسلامى است – كناره ميگرفت و در مقابل آن بى‌تفاوت ميماند، بدون ترديد دين آسيب ميديد؛ و روحانيت هدفش حفظ دين است.

 ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحريك دشمنى‌هاست، اين دشمنى‌ها در يك جمع‌بندى نهائى مايه‌ى خير است. آن دشمنى‌هاست كه غيرتها و انگيزه‌ها را تحريك ميكند و فرصتهائى براى موجود زنده مى‌آفريند. هر جا به مجموعه‌ى روحانيت يا به دين يك خصومت‌ورزى و كين‌ورزى‌اى انجام گرفت، در مقابل، حركتى سازنده از سوى بيداران و آگاهان انجام گرفت. يك وقتى در جمعى گفتم كه نوشتن يك كتاب به وسيله‌ى يك نويسنده‌ى متعصب ضد شيعه، موجب به وجود آمدن چندين كتاب منبع بزرگ شيعى شد. در همين شهر قم اگر كتاب «اسرار هزار ساله» از سوى يك فرد منحرف كه تركيبى از تفكرات سكولاريستى و گرايشهاى وهابيگرى داشت، منتشر نميشد، امام بزرگوار ما نميرفت درس خود را مدتى تعطيل كند و كتاب «كشف الاسرار» را بنويسد؛ كه در اين كتاب، اهميت حكومت اسلامى و ولايت فقيه، نخستين جوانه‌هايش مشاهده ميشود. بازتوليد اين تفكر مهم فقهى و شيعى در “`كتاب «كشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرك گرايشهاى چپ و ماركسيستى و حزب توده در دهه‌ى 20 و اوائل دهه‌ى 30 نميبود، كتاب ماندگارى مثل «اصول فلسفه و روش رئاليسم» توليد نميشد و به وجود نمى‌آمد. بنابراين، اين دشمنى‌ها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومت‌ورزى انجام گرفت، موجود بيدار و آگاه – يعنى حوزه‌ى علميه – از خود واكنشى نشان داد و فرصتى آفريد. دشمنى‌ها فرصت‌آفرينند؛ آن وقتى كه ما بيدار باشيم، آن وقتى كه ما زنده باشيم، آن وقتى كه ما غافل نباشيم.

 در همان دوران رضاخانى، آن حركت خصمانه‌اى كه با روحانيت شد، موجب شد مرجع تقليدى مثل مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) اجازه‌ى صرف وجوهات را در توليد نشريه‌هاى دينى و مجلات دينى بدهد؛ كه اين يك چيز بى‌سابقه‌اى بود، در آن روز هم چيز عجيبى بود. بنابراين نشريه‌ى دينى با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دينى با اتكاى به سهم امام به وجود آمد. يعنى شخصيتى مثل سيد اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) برخلاف آنچه كه برخى تصور ميكردند و ميكنند، به فكر مسائل فرهنگى كشور ما و دنياى شيعه و كشور شيعه است و صرف سهم امام را در يك چنين كارى مجاز ميشمرد؛ اينها فرصتهاست. دشمنى‌ها يك چنين فرصتهاى بزرگى را به وجود مى‌آورند.

 رابعاً با بى‌طرف ماندن روحانيت در مسائل چالشىِ اساسى، موجب نميشود كه دشمن روحانيت و دشمن دين هم بى‌طرف و ساكت بماند؛ «و من نام لم‌ينم عنه».[2] اگر روحانيت شيعه در مقابل حوادث خصمانه‌اى كه براى او پيش مى‌آيد، احساس مسئوليت نكند، وارد ميدان نشود، ظرفيت خود را بروز ندهد، كار بزرگى را كه بر عهده‌ى اوست، انجام ندهد، اين موجب نميشود كه دشمن، دشمنى خود را متوقف كند؛ بعكس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف كردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال كردند، به فعاليت خودشان افزودند و پيش آمدند. غربى‌ها ظرفيت عظيم فكر شيعه براى مواجهه‌ى با ظلم جهانى و استكبار جهانى را از مدتها پيش فهميده‌اند؛ از قضاياى عراق، از قضاياى تنباكو؛ لذا آنها ساكت‌بشو نيستند؛ آنها به تجاوز خود، به پيشروى خود ادامه ميدهند. سكوت و بى‌طرفى علما و روحانيون و حوزه‌هاى علميه به هيچ وجه نميتواند دشمنى دشمن را متوقف كند. بنابراين حركت حوزه‌هاى علميه، بى‌طرف نماندن حوزه‌هاى علميه در قبال حوادث جهانى، در قبال مسائل چالشىِ ملى و بين‌المللى يك ضرورتى است كه نميشود از آن غافل شد.

بعد از پيروزى انقلاب اسلامى دو عنوان و دو مفهوم غلط و انحرافى به وسيله‌ى كسانى كه هم با روحانيت بد بودند، هم با انقلاب دشمن بودند، در ذهن ها مطرح شد. البته به اين حرفها پاسخ داده شده است؛ هم قولاً، هم عملاً؛ اما «رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور». بايد هميشه متوجه بود، هميشه بيدار بود.

 اين دو مفهوم غلط و در واقع دو تهمت را دشمن به عنوان تاكتيك مطرح كرده است: يكى طرح مسئله‌ى حكومت آخوندى است. ميگويند در ايران حكومت آخوندى، حكومت روحانى بر سر كار است. اين را نوشتند، گفتند، ترويج كردند، تكرار كردند. ديگرى طرح موضوع آخوند حكومتى است؛ تقسيم آخوند به حكومتى و غير حكومتى. هدفشان از طرح اين دو مفهوم انحرافى و غلط اين بود كه اولاً نظام اسلامى را از پشتوانه‌ى عظيم فكرى و نظرى و استدلالى و علمى علماى دين محروم كنند؛ ثانياً روحانيت مسئول را، روحانيت انقلابى را، روحانيت حاضر در صحنه را كه در مقابل دشمنى‌ها سينه سپر كرده است، به خيال خودشان منزوى كنند، بدنام كنند. يعنى آخوند يك نوعش حكومتى است، كه اين بد است، منفى است، ضد ارزش است؛ يك نوعش غير حكومتى است، كه اين مثبت است، اين منزه است.

 نسبت روحانيت با نظام اسلامى، نسبت روشنى است. نسبت روحانيت و حوزه‌هاى علميه با نظام اسلامى، نسبت حمايت و نصيحت است. اين را توضيح خواهم داد. حمايت در كنار نصيحت، دفاع در كنار اصلاح. آن دو مفهوم غلط، حقيقتاً انحرافى و خصمانه است؛ به دليل اينكه اولاً حكومت آخوندى و نسبت دادن جمهورى اسلامى به اين مفهوم، حرف دروغى است. جمهورى اسلامى حكومت ارزشهاست، حكومت اسلام است، حكومت شرع است، حكومت فقه است، نه حكومت افراد روحانى. روحانى بودن كافى نيست براى اينكه كسى سلطه‌ى حكومتى پيدا كند. جمهورى اسلامى با حكومتهاى روحانى‌اى كه در دنيا ميشناسيم، در گذشته هم بوده است، امروز هم در نقطه‌هائى از دنيا هست، ماهيتاً متفاوت است. حكومت جمهورى اسلامى، حكومت ارزشهاى دينى است. ممكن است يك روحانى ارزشهائى را حائز باشد كه از بسيارى از روحانى‌ها برتر باشد؛ او مقدم است؛ اما روحانى بودن هم موجب نميشود كه از كسى سلب صلاحيت شود. نه به تنهائى روحانى بودن صلاحيت‌آور است، نه روحانى بودن موجب سلب صلاحيت است.حكومت دين است، نه حكومت يك صنف خاص و يك مجموعه‌ى خاص. تقسيم روحانى به حكومتى و غير حكومتى و ارزش و ضد ارزش قلمداد كردن اينها هم يك غلط فاحش است. رفتن به سمت حكومت و رفتن به سمت هر چيزى غير از حكومت، اگر براى دنيا شد، بد است؛ اگر براى هواى نفس شد، بد است؛ مخصوص رفتن به سمت حكومت نيست. ما به سمت هر هدفى حركت كنيم كه مقصودمان هواى نفس باشد، مقصودمان منافع شخصى باشد، اين ضد ارزش است؛ اين همان مصداق دخول در دنياست كه فرمود: «الفقهاء امناء الرّسل ما لم يدخلوا فى الدّنيا»؛[3] اين مخصوص رفتن به سمت حكومت نيست. اگر هدف، دنياست، مردود است؛ حكومت و غيرحكومت ندارد؛ اما اگر رفتن به سمت حكومت با هدف معنوى است، با هدف الهى است، اين از برترين مصاديق امر به معروف و نهى از منكر است؛ از برترين مصاديق مجاهدت است؛ اين قبول مسئوليتهاى سنگين است، يا دفاع از مسئولان صاحب صلاحيت است. اگر روحانىِ حكومتى به آن كسى گفته ميشود كه براى اداى دين خود، براى اداى مسئوليت شرعى خود، براى خاطر خدا از نظام اسلامى حمايت ميكند يا از مسئولينى حمايت ميكند، اين ارزش است، اين ضد ارزش نيست؛ نداشتن اين حالت، ضد ارزش است. پس هيچكدام از اين دو مفهوم – نه مفهوم حكومت روحانى و حكومت آخوندى، و نه مفهوم آخوند حكومتى، روحانى حكومتى – مفاهيم درستى نيست. طرح اينها پس از انقلاب و تشكيل نظام اسلامى، يك طرح مغالطه‌آميز است؛ اين مفاهيم متعلق به فرهنگ اين انقلاب نيست.

 اما متقابلاً دو حقيقت و دو مفهوم ديگر وجود دارد كه آنها مفاهيم ارزشى و ارزش‌آفرين است. يك مفهوم اين است كه نظام به لحاظ نظرى و علمى محتاج علماى دين و حوزه‌هاى علميه و مستظهر به تلاش علمى آنهاست. نظام متكى به حوزه‌هاى علميه است؛ متكى به علما، برجستگان و صاحب‌نظران دينى است. يك مفهوم ديگر هم اين است كه حوزه و روحانيت نسبت به نظام دينى بى‌تفاوت نيست. هيچ روحانى‌اى، هيچ عالم دينى، هيچ خادم اسلامى نميتواند نسبت به نظامى كه بر اساس اسلام پديد آمده است، با انگيزه‌ى اسلام حركت كرده است و كار ميكند، بى‌تفاوت باشد؛ نميتواند خود را بيگانه به حساب بياورد. اين هم يك حقيقت ديگر است  .

 آن حقيقت اول كه گفتيم نظام مستظهر به حوزه‌هاى علميه است، به خاطر اين است كه نظريه‌پردازى سياسى و نظريه‌پردازى در همه‌ى جريانهاى اداره‌ى يك ملت و يك كشور در نظام اسلامى به عهده‌ى علماى دين است.آن كسانى ميتوانند در باب نظام اقتصادى، در باب مديريت، در باب مسائل جنگ و صلح، در باب مسائل تربيتى و مسائل فراوان ديگر نظر اسلام را ارائه بدهند كه متخصص دينى باشند و دين را بشناسند. اگر جاى اين نظريه‌پردازى پر نشد، اگر علماى دين اين كار را نكردند، نظريه‌هاى غربى، نظريه‌هاىغيردينى، نظريه‌هاى مادى جاى آنها را پر خواهد كرد. هيچ نظامى، هيچ مجموعه‌اى در خلأ نميتواند مديريت كند؛ يك نظام مديريتى ديگرى، يك نظام اقتصادى ديگرى، يك نظام سياسى ديگرى كه ساخته و پرداخته‌ى اذهان مادى است، مى‌آيد جايگزين ميشود؛ همچنان كه در آن مواردى كه اين خلأها محسوس شد و وجود داشت، اين اتفاق افتاد.

 اينكه بنده درباره‌ى علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر اين دانش هاى ذاتاً مسموم هشدار دادم – هم به دانشگاه‌ها، هم به مسئولان – به خاطر همين است. اين علوم انسانى ‌اى كه امروز رائج است، محتواهائى دارد كه ماهيتاً معارض و مخالف با حركت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متكى بر جهان‌بينى ديگرى است؛ حرف ديگرى دارد، هدف ديگرى دارد. وقتى اينها رائج شد، مديران بر اساس آنها تربيت ميشوند؛ همين مديران مى‌آيند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد كشور، در رأس مسائل سياسى داخلى، خارجى، امنيت، غيره و غيره قرار ميگيرند. حوزه‌هاى علميه و علماى دين پشتوانه‌هائى هستند كه موظفند نظريات اسلامى را در اين زمينه از متون الهى بيرون بكشند، مشخص كنند، آنها را در اختيار بگذارند، براى برنامه‌ريزى، براى زمينه‌سازى‌هاى گوناگون. پس نظام اسلامى پشتوانه‌اش علماى دين و علماى صاحب‌نظر و نظريات اسلامى است؛ لذا نظام موظف به حمايت از حوزه‌هاى علميه است، چون تكيه‌گاه اوست.

 علاوه‌ى بر اينها كه نظام اسلامى براى اداره‌ى ملت و كشور نيازمند به حوزه‌هاست، يك نكته‌ى ديگر هم وجود دارد و آن اين است كه امروز شبهه‌هائى مطرح ميشود كه آماج آن شبهه‌ها نظام است. شبهات دينى، شبهات سياسى، شبهات اعتقادى و معرفتى در متن جامعه تزريق ميشود – بخصوص در ميان جوانان – هدفش فقط اين است كه يكى را از يك فكرى منتقل كند به يك فكر ديگرى؛ هدفش اين است كه پشتوانه‌هاى انسانى نظام را از بين ببرد؛ مبانى اصلى نظام را در ذهنها مخدوش كند؛ دشمنى با نظام است. لذا برطرف كردن اين شبهه‌ها، مواجهه‌ى با اين شبهه‌ها، پاك كردن اين غبارها از ذهنيت جامعه – كه به وسيله‌ى علماى دين انجام ميگيرد – اين هم يك پشتيبانى ديگر، يك پشتوانه‌ى ديگر براى نظام اسلامى است. پس نظام اسلامى از جهات مختلف متكى به علماى دين و نظريه‌پردازان و محققان و دانشمندان حوزه‌هاى علميه است.

 از آن طرف، حوزه‌هاى علميه هم نميتوانند بى‌تفاوت بمانند. حوزه‌ى علميه، بخصوص حوزه‌ى علميه‌ى قم مادر اين نظام است؛ به وجود آورنده و مولد اين انقلاب و اين حركت عظيم است. يك مادر چگونه ميتواند از زاده‌ى خود، از فرزند خود غافل بماند، نسبت به او بى‌تفاوت باشد، در هنگام لازم از او دفاع نكند؟ ممكن نيست. بنابراين نسبت بين حوزه‌هاى علميه و نظام جمهورى اسلامى، نسبت حمايت متقابل است. نظام از حوزه‌ها حمايت ميكند، حوزه‌ها از نظام حمايت ميكنند؛ همكارى ميكنند، به يكديگر كمك ميكنند.

 يك مسئله‌اى در اينجا مطرح است، من هم مطرح ميكنم؛ بعد هم چند تا مسئله‌ى ديگر از مسائل مهم حوزه را ان‌شاءاللَّه مطرح خواهم كرد. اين مسئله عبارت است از مسئله‌ى استقلال حوزه‌ها. آيا حمايت نظام اسلامى از حوزه‌هاى علميه ميتواند به استقلال حوزه‌هاى علميه خللى و لطمه‌اى وارد كند يا نه؟ آيا اين كار مجاز است يا نه؟ اين بحث مهمى است. اولاً حوزه‌هاى علميه هميشه در طول تاريخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حكومتهاى معارض با تشيع، بلكه حتّى در دوران حكومتهاى شيعى. يعنى آن وقتى كه صفويه در رأس كار قرار گرفتند و علماى بزرگى مثل محقق كركى و پدر شيخ بهائى و بزرگان زيادى به ايران آمدند و در مناصب گوناگون دينى قرار گرفتند، هرگز اين علما و شاگردان و تربيت شدگان آنها مقهور سياست صفويه نشدند و در اختيار آنها قرار نگرفتند. بله، كمك ميكردند، همكارى ميكردند، از آنها تعريف و تجليل ميكردند؛ اما در قبضه‌ى آنها نبودند، به اختيار آنها نبودند. در بخشى از دوران قاجاريه هم همين جور بود. كاشف‌الغطاء (رضوان اللَّه تعالى عليه) آن عالم بزرگ به ايران آمد و كتاب «كشف الغطاء» را نوشت. ايشان در اين كتاب – هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهاى روس و ايران – تجليل زيادى از فتحعلى‌شاه ميكند؛ اما كاشف‌الغطاء آدمى نبود كه توى مشت فتحعلى‌شاه و امثال فتحعلى‌شاه قرار بگيرد؛ آنها مستقل بودند. ميرزاى قمى در منزل خود در قم مورد احترام و تجليل پادشاه زمان خودش قرار ميگيرد؛ اما زير بار خواسته‌ى او نميرود. آنها اصرار داشتند آنچه را كه ميخواهند، ميرزا فتوا بدهد؛ اما ميرزا قبول نكرد، زير بار نرفت. ميرزاى قمى رساله‌اى دارد به نام «رساله‌ى عباسيه» كه نظر فقهى خودش را در باب جهاد بيان كرده است. اين رساله چند سال قبل از اين براى اول‌بار چاپ و منتشر شد. از ايشان جورى سؤال ميكنند كه مثلاً وكالتى بدهد، نيابتى بدهد كه بتوانند از طرف او جهاد كنند – به گمانم اين موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد – اما ايشان زير بار نميرود و قبول نميكند. روحانيت شيعه هميشه اينجور بوده، هميشه مستقل بوده، هرگز در قبضه‌ى قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همين جور است، بعد از اين هم بايد همين جور باشد و به توفيق الهى همين جور خواهد بود.

 اما در اينجا هم مراقب باشيد يك مغالطه‌ى ديگرى به وجود نيايد؛ استقلال حوزه‌ها به معناى عدم حمايت نظام از حوزه و حوزه از نظام تلقى نشود؛ يك عده‌اى اين را ميخواهند. بعضى‌ها ميخواهند به عنوان استقلال و به نام استقلال، رابطه‌ى حوزه را با نظام قطع كنند؛ اين نمي شود. وابستگى غير از حمايت است، غير از همكارى است. نظام به حوزه مديون است؛ بايد به حوزه‌ها كمك كند. البته معيشت طلاب به صورت سنت معمول و بسيار پرمعنا و پررمز و راز بايد به وسيله‌ى مردم اداره شود؛ مردم بيايند وجوهات شرعى‌شان را بدهند؛ اين اعتقاد من است.

انسان هرچه به اعماق اين عادت و سنت ديرين كه شايد از صد سال، صد و پنجاه سال قبل در ميان حوزه‌هاى ما رائج است، دقت ميكند، آن را مهمتر، پرمعناتر، پررمز و رازتر مشاهده ميكند. راز ارتباط مستحكم مردم با حوزه‌ها همين است كه احساس خويشاوندى ميكنند. مردم توقع زيادى هم از روحانى ندارند، اما خودشان را به پشتيبانى مالى حوزه‌ها و روحانيون متعهد ميدانند؛ و همين درست است.

اما مسائل حوزه‌ها فقط مسئله‌ى معيشت نيست. در حوزه‌ها هزينه‌هائى وجود دارد كه جز با كمك بيت‌المال مسلمين و كمك دولتها امكان ندارد آن هزينه‌ها تحقق پيدا كند. دولتها موظفند اين هزينه‌ها را بدهند، دخالتى هم نبايد بكنند. بسيارى از مدارس مهم در شهرهاى گوناگون به وسيله‌ى امراء و سلاطين و بزرگان ساخته شده. در مشهد سه مدرسه بغل هم ساخته شده – مدرسه‌ى نواب و باقريه و حاج حسن  – هر سه هم در زمان يكى از سلاطين صفويه و به امر او يا به امر امراى او ساخته شده بود؛ اشكالى ندارد. مدرسه‌ى باقريه، محل تدريس محقق سبزوارى – ملا محمدباقر سبزوارى، صاحب «ذخيره» و «كفايه» به وسيله‌ى آنها ساخته شده؛ اين اشكالى ندارد. بايد هزينه كنند، دخالت هم نبايد بكنند. حوزه پشتيبانى‌هاى گوناگون را از سوى نظام ميپذيرد، با عزت و با مناعت. اين پشتيبانى‌هائى كه امروز نظام از حوزه‌هاى علميه ميكند و بايد هم بكند و بايد هم بيشتر بشود، اينها وظائفى است كه دارد. فقط هم پشتيبانى مادى نيست. امروز بحمداللَّه مهمترين و عمومى‌ترين تريبونهاى ملى در اختيار فضلاى حوزه‌هاى علميه، در اختيار مراجع معظم است؛ اينها حمايت است، اينها حمايتهاى نظام است. نظام اسلامى بايد اين حمايتها را بكند، به دليل همان پيوندى كه گفته شد. پس اين مسئله‌ى دخالت و استقلال را نبايستى با آن حقايقى كه در اين باب وجود دارد، مخلوط كرد.

 حقيقت اين است كه اين دو جريان عظيم – يعنى جريان نظام اسلامى و در دل آن، جريان حوزه‌هاى علميه – دو جريانى هستند كه به هم مرتبطند، به هم متصلند، سرنوشت آنها يكى است؛ اين را همه بدانند. امروز سرنوشت روحانيت و سرنوشت اسلام در اين سرزمين، وابسته و گره خورده‌ى به سرنوشت نظام اسلامى است. نظام اسلامى اندك لطمه‌اى ببيند، يقيناً خسارت آن براى روحانيت و اهل دين و علماى دين از همه‌ى آحاد مردم بيشتر خواهد بود. البته نظام زنده است، نظام سرپاست، نظام قوى است و با اطمينان كامل عرض ميكنم نظام بر همه‌ى چالشهائى كه در مقابلش قرار دارد، فائق و پيروز خواهد شد.»

منبع:

www.leader.ir


[1] بيانات رهبری در ديدار طلاب، فضلا و اساتيد حوزه علميه قم – 29/07/1389

[2] نهج‌البلاغه، خطبه‌ى 62

[3] كافى، ج 1، ص 46

همچنین ببینید

مناجات و دعاهای قرآنی

مناجات و دعاهای قرآنی

یکی از فنون مهم در مقابله با فنون شیطان، «دعا و مناجات» است! و سالک …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *