مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد.
او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.
مامور مرزی می پرسد : «در کیسه ها چه داری»؟ او می گوید «شن»
مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد.
بنابراین به او اجازه عبور می دهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا…
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.
یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟
قاچاقچی می گوید : دوچرخه!!!
* * *
بعضی وقت ها موضوعات فرعی، ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند
* * *
That’s the smart thninkig we could all benefit from.